بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 144
کل بازدید : 363253
کل یادداشتها ها : 1747
از جمله این تحریفات در واقعه عاشورا، تغییر گفتمان «هیهات من الذله» سیدالشهداء به گفتمان «مذاکره و سازش» با دشمن است.
واقعه کربلا و نهضت عظیم امام حسین، همواره در خطر تحریف دشمنان و نیز مدعیان دین مداری بوده است.
از جمله این تحریفات، تغییر گفتمان "هیهات من الذل?" امام حسین به گفتمان "مذاکره و سازش" با دشمن می باشد، امری که چند صباحی است، ترویج می شود. و تنها مستمسک این گروه، صرف ملاقات و دیدار امام حسین و عمرسعد، می باشد که برخی تلاش داشته و دارند تا این دیدار را به عنوان یک مذاکره دوستانه و توافق جامع، معرفی نمایند. اما ماجرا به اینجا نیز ختم نمی شود و مدافعان گفتمان مذاکره، پا را از این نیز فراتر گذاشته و اخیرا، مدعی درخواست و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز شدند.
موضوعی که در طول تاریخ اسلام، بی سابقه است و هدف قیام امام حسین را لغو و چنین وانمود می کند که گویی امام بعد از سرباز زدن از بیعت با یزید، در میانه راه، به اشتباه خویش آگاه شده و از اینرو، موضوع مذاکره با یزید را در آخرین مرحله و در کربلا، مطرح فرمودند.
در این نوشتار، به بررسی ادعای مذاکره امام حسین با دشمن، پرداخته و با استناد به سیره و رفتار امام، خط بطلانی بر این گفتمان، کشیده خواهد شد.
آیا کربلا و عاشورای امام حسین، درس تعامل و مذاکره بود؟
واقعه کربلا و نهضت عظیم امام حسین، همواره در خطر تحریف دشمنان و نیز مدعیان دین مداری بوده است. از جمله این تحریفات، تغییر گفتمان "هیهات من الذل?" امام حسین به گفتمان "مذاکره و سازش" با دشمن می باشد، امری که چند صباحی است، ترویج می شود. و تنها مستمسک این گروه، صرف ملاقات و دیدار امام حسین و عمرسعد، می باشد که برخی تلاش داشته و دارند تا این دیدار را به عنوان یک مذاکره دوستانه و توافق جامع، معرفی نمایند.
مذاکره در کربلا و دیدگاه سروش محلاتی
این سخن و گفتمان که امام حسین(ع) حاضر به سازش و مذاکره شده بود، پیشتر، نیز مطرح و چنین بیان شده بود که: "درس کربلا، درس تعامل سازنده و مذاکره بود"[1]، اما ماجرا به اینجا نیز ختم نمی شود و مدافعان گفتمان مذاکره اخیرا، مدعی درخواست و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز شدند. موضوعی که در طول تاریخ اسلام، بی سابقه است و هدف قیام امام حسین را لغو و چنین وانمود می کند که گویی امام بعد از سرباز زدن از بیعت با یزید، در میانه راه، به اشتباه خویش آگاه شده و از اینرو، موضوع مذاکره با یزید را در آخرین مرحله و در کربلا، مطرح فرمودند.
اخیرا و توسط آقای سروش محلاتی، در ایام محرم و عاشورای حسینی، با استناد به کتب تاریخی و نه سخن و سیره اهل بیت، ادعای مذاکره در کربلا، مجددا مطرح و سعی گردید، رنگ و لعاب علمی نیز به آن داده شود. حتی، ایشان پا را از این نیز فراتر گذاشته و مدعی تمایل و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز شدند:
"... در دهه های اخیر گویا علمای ما، خجالت میکشند، بگویند که امام حسین(ع) قصد مذاکره داشت ... امام حسین، میدانست، یزید انعطاف پذیرتر از عبیدالله است و راحتتر میتواند با او کنار بیاید ... این تحلیل که گفته میشود امام حسین (با عمرسعد)، ملاقات کردند نه مذاکره؛ و اخطار و موعظه اخلاقی دادند، شاهد تاریخی ندارد، بلکه شاهد عکس هم دارد." سپس وی در ادامه بیان خویش و ادعای طرح مساله مذاکره در کربلا، نتیجه می گیرد که امام حسین، قصد جنگ نداشته، بلکه قصد بازگشت را داشته است.[2]
امام حسین، در سخنرانی اول روز عاشورا و بعد از گفتگو با عمرسعد، چنین بیان می دارد:
لا وَاللّهِ! لا اُعطیکُم بِیَدی إعطاءَ الذَّلیلِ، وَ لا أفِرُّ فِرارَ العَبیدِ.[19]
نه، به خدا سوگند! من دست ذلّت به شما نمی دهم و همانند بردگان، نمی گریزم.
و امام حسین در سخنرانی دوم خود در روز عاشورا، نیز فرمودند:
ألا وَ إنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَین: بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ، وَ هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ! یِأبَی اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسولُهُ وَ المُؤمِنونَ، وَ حُجورٌ طابَت، وَ حُجورٌ طَهُرَتْ، وَ أُنوفٌ حَمِیَّةٌ، وَ نُفوسٌ أبِیَّةٌ، مِن أنْ تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الکِرامِ.[20]
بدانید که بی نَسَبِ پسر بی نَسَب، مرا میان دو چیز، مخیّر کرده است: شمشیر و جنگ و [تن دادن به] ذلت خواری؛ و خواری، از ما دور است! خدا و پیامبرش و مؤمنان و دامن های پاک و پاکیزه و دل های غیرتمند و جان های بزرگْ منش، این را بر نمی تابند که فرمانبَری از فرومایگان، بر مرگ شرافتمندانه، ترجیح داده شود.
گویی امام حسین، بعد از گفتگو و ملاقات با عمرسعد، چنین متوجه شده اند و به گونه ای صحبت میفرمایند که دو راه پیش روی ایشان، قرار داده شده است: پذیرش شروط ذلت بار حکومت یزید و یا جنگ و شهادت و هیهات من الذل?؛ این سخنان و احادیث فوق، به روشنی ادعای ابن زیاد و ادعای احتمالی عمرسعد در نامه به ابن زیاد مبنی بر پذیرش بیعت با یزید را کاملا زیر سوال می برد. حال، آقای سروش، باید پاسخ دهند که چگونه برای اثبات ادعای واهی خویش، به سخن و نامه عمرسعد در کتب تاریخی استناد جسته و سخن صریح امام حسین در احادیث فوق را نادیده می گیرند؟ و آیا برای وی، سخنان امام حسین بعد از گفتگو با عمرسعد، حجت است یا ادعا و نامه عمرسعد به ابن زیاد؟
بنابراین با انضمام سخن امام حسین و مقایسه بین دو دیدگاه، متوجه می شویم که دیدگاه اول یعنی وجود شایعه در بین مردم، صحیح و با سیره و سخن امام، نیز مطابقت دارد؛ حتی در نقلی دیگر و در کتاب مقتل الحسین خوارزمی از علمای اهل سنت، به صراحت به نصیحت و اندرز امام حسین به عمرسعد، اشاره و امام به وی پیشنهاد می دهد که به ایشان بپیوندد و لشکر یزید را رها کند:
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام لِابنِ سَعدٍ : وَیحَکَ ! أما تَتَّقِی اللّهَ الَّذی إلَیهِ مَعادُکَ ؟ أتُقاتِلُنی وأنَا ابنُ مَن عَلِمتَ یا هذا؟ ذَر هؤُلاءِ القَومَ وکُن مَعی.[21]
امام حسین به ابن سعد گفت : «وای بر تو! آیا از خدایی که بازگشتت به سوی اوست، پروا نمی کنی؟ ای مرد! آیا با من می جنگی، در حالی که می دانی من، فرزند چه کسی هستم؟ این قوم را وا گذار و با من باش.
بنابراین، از مجموع آنچه ذکر شد، خط بطلانی بر ادعای تمایل مذاکره امام با یزید، که اخیرا و توسط آقای سروش محلاتی، مطرح گردیده و مبنی بر این است که، "امام حسین، میدانست، یزید انعطاف پذیرتر از عبیدالله است و راحتتر میتواند با او کنار بیاید"، کشیده می شود. و امید است، این شخصیت علمی، قدر خویش را دانسته و همواره در مدار سخنان اهل بیت، مشی فرمایند. البته، گویا آقای سروش محلاتی، در جایی دیگر، متوجه اشتباه خویش گردیده و گفتار قبلی خویش را تصحیح و به باور غلط خویش، با دیده شک و تردید، نگریسته اند:
"البته برخی از اصحاب حضرت، این نکته را تکذیب کردند که حضرت فرموده باشند من حاضرم به شام بروم و با یزید بن معاویه مصالحه کنند. بخصوص این مورد از نظر تاریخی مورد تردید است."[22]
شخصیت شناسی عمر سعد
و اما هرچند توضیحات فوق، بنظر می رسد کافی باشد اما برای پی بردن به دروغ دستگاه بنی امیه مبنی بر پذیرش امام حسین برای مذاکره با یزید، و نیز سعی و تلاش امام برای هدایت عمرسعد، ناگزیر باید ابتدا به معرفی شخصیت عمرسعد، اشاره ای گذارا، شود:
عمرسعد از آینده خبر داشت
درس قیام امام حسین، ایستادگی در برابر ظلم
بنابراین، درس قیام امام حسین(ع) در ادوار مختلف زندگی ایشان، مذاکره و پذیرش بیعت و امان نامه نیست، بلکه عزت و ایستادگی در برابر ظالمین زمان خویش، است. امام حسین، اگر می خواست مذاکره کند در همان شهر مدینه و قبل از کربلا، مذاکره می کرد، و رفاه و آرامش خویش را فراهم میکرد. آیا جای دیگری غیر از وسط بیابان کرب و بلا، برای مذاکره وجود نداشت؟، آیا برای مذاکره با زن و فرزند، پیر و کهنسال، می روند؟ وکمال تعجب است که افرادی برای رسیدن به اهداف خویش، تاریخ کربلا و واقعه عاشورا را به مذاکره با دشمن، تحریف می کنند.
امام حسین(ع) در کجای تاریخ کربلا، از اصول و خطوط قرمز اسلام، صرفنظر کردند؟ بلکه، شهادت امام حسین، نتیجه ایستادگی بر سر اصول و خطوط قرمز اسلام، بود وگرنه جبهه یزیدیان، بارها تضمین دادند که اگر بیعت کنید، در امان خواهید بود.
بنابراین، از اول تا آخر پیام کربلا و عاشورا، این بود که امام حسین، میفرمودند: بیعت با یزید، حرام است. استدلال امام حسین، چنین بود که با پذیرش بیعت یزید، انقلاب پیامبر، از بین خواهد رفت و اگر گفته شود، یکی از درس های کربلا، مذاکره سازنده است، منطق و کلام امام حسین، به صراحت بر این دیدگاه، خط بطلانی می کشد و میفرمایند: "مثلی لایبایع مثل یزید". من، فرزند پیامبر، هیچ معامله و بیعتی با یزید زمان، خویش ندارم.
حضرت ابوالفضل، شهید تحریم
علاوه بر این، مدافعین مذاکره در کربلا، باید به ابهامات و سوالات فراوانی پاسخ دهند، از جمله، چگونه خیمه جبهه حق، امام حسین(ع) و یارانش در تحریم آب بودند. اما با این حال، امام حسین، فرمانده خویش، قمر بنی هاشم، را برای شکست این تحریم، روانه میدان می کند؟ آیا چشمانشان، تیر سه شعبه بر حضرت ابالفضل و دستان بریده او را در شکستن تحریم آب بر روی جبهه حق، را ندیده اند؟ و درس آن را نیاموخته اند که عباس(ع) شهید تحریم شد تا اینکه دعوت نامه و امان نامه جبهه باطل، را نپذیرد؟
در کربلا، مذاکره که هیچ، امان نامه هم، جایی نداشت
حتی وقتی مستکبرین زمان چون شمر، عباس بن علی را مخاطب قرار میدهند، بی اذن ولی امر خویش، به شمر نگاه هم نمیکند و آنگاه هم که امام حسین به عباس اذن میدهند که جوابش را بده هرچند فاسق باشد: أَجِیبُوهُ وَ إِنْ کَانَ فَاسِقاً[60] و وقتی شمر، برای علمدار کربلا امان نامه می آورد، حضرت عباس(ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری است، بر شمر، بانگ و فریاد میزند و میفرماید: لَعَنَکَ اللَّهُ وَ لَعَنَ أَمَانَکَ أَ تُؤْمِنُنَا وَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ لَهُ. بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو ای دشمن خدا، ما را فرمان می دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین(ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان درآوریم آیا ما را امان می دهی ولی برای فرزند رسول خدا(ص) امانی نیست؟ عباس بن علی، چنان با قاطعیت سخن می گوید، که دشمن نامیدانه، به خیمه خویش، باز میگردد.[61]
در اینجا، نیز صحبتی از قهقه های مستانه با دشمن و مذاکره و تعامل نیست. پس، آنجا که دشمن با دادن امان نامه تلاش برای مذاکره میکرده است، هدفی جز نفوذ و متلاشی کردن جبهه حق نداشته است و همگان میدانند شمر، قاتل امام حسین، هیچ خیرخواهی نسبت به جبهه حق نداشته است.
صلح حسنی و قیام حسینی
پیش از این و حتی قبل از امام حسین، برادر بزرگوار ایشان، امام حسن مجتبی(ع) نیز خطاب به مردان بیبصیرت دنیازده، فرموده بودند: "اگر شما مرگ با عزت میخواهید، بروید و با معاویه مبارزه کنید و با او بجنگید" اما وقتی تزلزل مردم بیبصیرت و دنیادوست را مشاهده می کنند، میفرماید: "اگر دنیا را ترجیح میدهید و آن را میخواهید، رضای خدا و مرگ با عزت را نمیخواهید، با معاویه کنار بیایید". بنابراین، جای تعجبی نیست، با صلح حسنی، و در پی آن، قیام حسینی، اتفاق خواهد افتاد. لکن امام حسین، حکومت یزید را تحمل نکرد؛ سوالی مطرح شود و آن اینکه چرا امام حسن، مجبور به پذیرش صلح با حکومت معاویه گردید؟ پاسخ روشن است: سپاهیان لشکر جبهه حق، صحنه را به جبهه باطل باختند. لکن در کربلا، 72 نفر از اصحاب و یاران جبهه حق، تا آخرین نفس جنگیدند و این است رمز جاودانگی عاشورا:
إن هؤلاء أصحابی من عالم الذر و بهم وعدنی جدی رسول الله.[62]
اصحاب من، از عالم ذر (روز ألست) جزو یاران من بودند و جدم رسولالله نسبت به آنها به من وعده داده بود.
جنگ بین حق و باطل، تا ظهور ادامه خواهد داشت
و البته جنگ بین حق و باطل بین اسلام اهل بیت و اسلام بین امیه، قدمتی به درازای تاریخ اسلام، دارد. بنی امیه به عنوان نماد جبهه باطل و نفاق داخلی در میان امت اسلام از یک طرف، و از طرف دیگر، اسلام اهل بیت به عنوان نماد جبهه حق، از ابتدای اسلام، با یکدیگر، در حال ستیز و نزاع بودند و این درگیری، به معنای مذاکره نبوده و نخواهد بود، بلکه منشاء این نزاع به سر اعتلای کلمه الله هی العلیاء (تَعَادَیْنَا فِی اللَّهِ)، بوده است و نه تعامل و مذاکره. امام صادق(ع) در این خصوص فرموده اند:
إِنَّا وَ آلُ أَبِی سُفْیَانَ أَهْلُ بَیْتَیْنِ تَعَادَیْنَا فِی اللَّهِ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا کَذَبَ اللَّهُ قَاتَلَ أَبُو سُفْیَانَ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَاتَلَ مُعَاوِیَةُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ قَاتَلَ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ السُّفْیَانِیُ یُقَاتِلُ الْقَائِم. ما و خاندان ابوسفیان، دو خانواده هستیم که به جهت خداوند با یکدیگر دشمنی کردیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و آنها تکذیبش کردند. ابوسفیان با پیامبر جنگید و معاویه با علی بن ابیطالب علیه السلام و یزید با حسین بن علی علیه السلام. سفیانی نیز با قائم و مهدی موعود، خواهد جنگید.[63]
جمع بندی
حادثه عظیم عاشورا، مفاهیم و ماهیت آن یک سد بزرگ برابر تحریف مبانی دینی است، باعث شده جریان سازش اخیرا به دنبال تحریف و قبل واقعیات مفاهیم نهضت امام حسین، باشد. در همین راستا یکی از روحانیون، در اظهارنظری مدعی شد در جریان ماجرای توصیههای امام حسین به عمر سعد، امام حسین، پیشنهاد مذاکره با یزید را نیز مطرح کردند.
بنظر میرسد اتاق فکرهای جریان سازش، با به خط کردن عوامل میانی، میخواهند با برچسب زدن اینگونه اتهامات به امام حسین، شکست های خویش را توجیه نمایند.
سخنی که نه تنها در اصل آن شک و تردید وجود دارد و راوی آن عمرسعد، می باشد، بلکه از اساس با مبانی کلامی شیعه مبنی بر هدف قیام امام حسین بر علیه حاکمیت جور و فاسق یزید، نیز منافات دارد.
واقعه عاشورا، تنها چیزی که نداشت، مذاکره بود، زیرا مذاکره و تعامل در کربلا، اصلا معنا نداشت. بلکه صف آرایی تمام قد، بین لشکر حق و باطل بود. تاکنون و در طول هزارسال و در میان قرون متمادی، بشریت و مسلمانان، با واژه هایی چون: قیام امام حسین، پیروزی خون، و اسارت خاندان پیامبر و ...، آشنا و مانوس بودند و نه با مفاهیمی چون مذاکره و تعامل در کربلا. آیا به راستی امام حسین، در کربلا، تعامل کردند؟ آیا امام حسین با قدرت های آن زمان اسلام، به مذاکره نشستند؟ در غیر اینصورت، فرزند خردسال امام، با لبان تشنه، به شهادت نمی رسید. تاکنون در تاریخ بشریت و حتی در میان اهل سنت، سابقه نداشته است که کربلا را به مذاکره، ربط بدهند. باید مدافعین این نظر، پاسخ دهند که تاکنون کدام شخص برای مذاکره امام حسین در کربلا، اشک ریخته است؟
باید پرسید: آیا کربلا، مکان مذاکره بود؟ آیا جنگ و عطش، بیشتر وجود داشت یا گفتگو و قهقه های بین لشکر عمرسعد با اصحاب امام حسین؟ آیا بعد از هزارسال، صدای نفرین و رجزهای عاشورایی بیشتر به گوش می رسد یا سخن از تعامل؟ آیا صدای هل من ناصر ینصرنی حسین، تا قیامت، بر دل ها طنین انداز شد یا پذیرش امان نامه؟
نکته پایانی
شایسته است خون حسین بن علی، را مال التجاره برای توجیه سخنان دیگران، مقام و منصب این و آن قرار ندهیم؛ و اما حسن ختام این نوشتار، به سخنانی از مقام معظم رهبری، ایران زمینه ساز ظهور امام عصر، با عنوان "عاشورا، پیام ها و درس ها"، اختصاص دارد:
"عاشورا درس میدهد که برای حفظ دین، باید فداکاری کرد. درس میدهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس میدهد که در میدان نبرد حقّ و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیّت، با هم در یک صف قرار میگیرند. درس میدهد که جبهه دشمن با همه تواناییهای ظاهری، بسیار آسیب پذیر است. درس میدهد که در ماجرای دفاع از دین، از همه چیز بیشتر، برای انسان، بصیرت لازم است. بی بصیرتها فریب میخورند. بی بصیرتها در جبهه باطل قرار میگیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنانکه در جبهه ابن زیاد و عمرسعد، کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولی از بی بصیرتها بودند"
و در پایان، سوگمندانه باید چنین نوشت:
برکدامین مصیبت باید گریست؟ بر توطئه سقیفه؟! یا شورای ساختگی خلیفه؟ بر نفوذ کعب الاحبار، ابوهریره یهودی، تیم الدار و سرجون مسیحی؟ یا برحاکمیت سرشاخه حزب طلقاء معاویة بن ابی سفیان؟ بر حاکمیت اشراری چون یزید و عبیدالله؟ بر اشرافیگری عبدالله بن زبیر؟ بر تجمل گرایی و عافیت طلبی مردم مدینه و مکه؟ یا بر نادانی و ناداری مردم کوفه؟ بر یزیدی شدن شریح قاضی و عمر بن سعد؟ و یا حسینی شدن وهب مسیحی، زهیر عثمانی و حر یزیدی؟ بر موضع گیری دیر هنگام عبدالله بن حنظله و سلیمان بن صرد خزاعی؟ یا وقت شناسی عبدالله بن عفیف و سفیر روحی؟ بر لشگرکشی عبیدالله بن زیاد؟ و مثله شدن بدن سیدالشهدا؟ و یا بر اسارت آل الله؟ و یا بر پیوند مذاکره و کربلا؟ به راستی، بر کدامین مصیبت باید گریست؟
منبع: مشرق